Thursday, August 19, 2010

کربلای ۲۸ مرداد و پیشوای پیژامه پوشان

کربلای ۲۸ مرداد و پیشوای پیژامه پوشان
۵۷ سال پیش در چنین روزی میهن پرستان ایرانی‌ با احساس خطر از آینده ایران و تبدیل شدن ایران به یکی‌ از اقمار شوروی به خیابان ها آمدند و دولت غیر قانونی‌ مصدق را بر انداختند.مصدق هر چند دستگیر شد، اما با او با نهایت احترام و بزرگ منشی برخورد شد ،و سر انجام به ملک شخصی‌ خود در احمد آباد فرستاده شد.نه کسی‌ معترض او شد و نه کسی‌ آزاری به پیر مرد رساند.
مصدق السلطنه که دائی احمد شاه قجر محسوب میشد هرگز خلع قاجاریه و روی کار آمدن سلسله ایران ساز پهلوی را فراموش نکرده بود و در تمام مدت حکومت رضا شاه فقید دست از دشمنی و مخالفت با ایشان بر نداشته بود با توسل به نمایش ضعف و غش در مجلس شورای ملی‌ به شانتاژ میپرداخت سرانجام توسط مجلسی که خودش آن را خاک بر سرها می‌نامید به نخست وزیری رسید .جناب آقای دکترای حقوق از سوئیس در یکی‌ از اولین اقدامات خود دستور آزادی قاتل زنده یاد کسروی را صادر کرد بدون اینکه قانونا چین حقی‌ داشته باشد ! آیا تحصیل کرده حقوق از سوئیس آنقدر از بدیهیات حقوقی بی‌ خبر بود که نمیدانست در کشوری که تفکیک قوا در آن وجود دارد نخست وزیر حق آزاد نمودن زندانی را ندارد ؟ آیا مدرک ایشان چون مدرک جناب دکتر کردان وزیر دولت مهر ورز اسلامی نبود؟ اگر در اصالت مدرک ایشان شک نداشته باشیم در چنین دانشگاهی را نباید گّل گرفت ؟
باری مصدق که ماه‌ها پیش از قیام ملی‌ که منجر به سقوط دولت غیر قانونی و کودتایی و پوشالی او شد آخرین پیشنهاد مشترک ترومن و چرچیل را رّد کرد ،بدون داشتن عواید فروش نفت و با قطع اعانه ارسالی دولت آمریکا مجبور به چاپ اسکناس بدون اجازه مجلس شد ، آنهم مجلسی که دولت خود او مجری انتخباتش بود و آن را بیش از هشتاد درصد منتخبین واقعی‌ ملت نامیده بود.با بر ملأ شدن جریان برای نمایندگان مجلس و ریزش وحشتناک جبهه ملی‌ و زمزمه‌های استیضاح مصدق که پس از دوره‌ای غلیان احساسات و هیجان جهان سومی‌ مصدق احساس خطر نمود و بلافاصله تصمیم به انحلال مجلس با توسل به بدعت رفراندم که در قانون اساسی‌ پیش بینی‌ نشده بود گرفت ،از ۵۷ سال به این سؤ هرگز ذوب شدگان در پیشوای پیژامه و پیژامه پوشان کف بر لب سخنی در باره اقدامات غیر قانونی این به اصطلاح قانون مندترین پیرمرد دسیسه باز منجمله انحلال مجلس و آزادی قاتلان تروریست اسلامی ننوشته و پاسخی به این پرسش‌ها نداشته اند .

چگونه میتوان همزمان قوای سگانه در در دست گرفت ، کنترل وزارت جنگ و ارتش را به دست گرفت ولی‌ همچنان سمبل قانون مندی و آزادگی برای ملتی بود؟ سالهاست سینه زنان حرفه‌ای کربلای ۲۸ مرداد مصدق را گاندی مینامند بدون اینکه نه گاندی را شناخته باشند نه ذره‌ای شک و تردید در قدیس بودن مصدق به دل راه دهند ! سالهاست باورمندان این قهرمان پوشالی نفت ایران پاسخی به این پرسش که چرا این اشراف زاده قجری سفری به خوزستان ،شریان نفتی‌ ایران ننمود نمیدهند؟ البته آقای دکتر زمانی‌ که والی‌ فارس بودند هم از ترس شیخ خزعل و هم رنج سفر ترجیح دادند در باغات خوش آب و هوای شیراز بمانند ولی‌ گذرش به گرما و خطر خوزستان نیفتاد! مصدق پرستان هرگز سندی از اینکه چرا پیشوای پیژامه پوشان در قبال دریافت تلگراف توهین آمیزشیخ خزعل به نمایندگان مجلس (که خود این حضرت اشرف هم آن موقع وکیل مجلس بودند) خدای نکرده غش ننمودند؟ یا به زیر پتو فرار نکردند ؟
نفت ایران در روی کاغذ ملی‌ شد ولی‌ همگان میدانند نفت ایران در حقیقت در دهه هفتاد میلادی با تلاش شبانه روزی زنده یاد محمد رضا شاه پهلوی و جمعی از متخصصان بزرگ تنفتی ایران در عمل ملی‌ شد.پیشتر از آن با دلیری مانا یاد رضا شاه کبیر و سپهبد زاهدی و ارتش دلاور ایران ،بازگشت دوباره خوزستان به ایران متضمن ورود عواید نفتی‌ ایران به خزانه دولت ایران بود، اما دریغ از یک یاد آواری خشک و خالی‌ و یا بررسی تاریخی‌ و بی‌ طرفانه در این دو مورد از سینه چاکان قدیس قجری!
چگونه است سخنی از آزار و اذیت قوام توسط پیر مرد کینه توز به میان نمی‌‌آید ؟ مگر همین قوام نبود که در ماجرای آزادی آذربایجان با مهارت روس‌ها را پیچاند و خودش هم کنار رفت .چرا یک مصدقی پیدا نمی‌شود درباره انتخاب حسین فاطمی به عنوان عالیترین مقام دیپلماتیک ایران پاسخی دهد ؟ آیا خواندن مقالات باختر امروز به قلم حسین فاطمی چند ساعت وقت میبرد که کسی‌ از حامیان مصدق حاضر نیست در این باره توضیحی بدهد ؟آیا آن مقالات کاملا احساسی‌ که سراسر دشنام و ناسزا بود در‌شان عالیترین مقام دیپلماتیک یک دولت بود؟ در اوج جنگ سرد و بحبوحه بحران نفت مگر نه اینکه ویزیر خارجه ایران می‌باید شبانه روز در پی‌ یافتن راه حلی‌ برای خروج ایران از بن بست سیاسی و ارتباط با جهان خارج میبود؟ حسین فاطمی چه برنامه و راه کاری برای ایران انتخاب کرده بود؟ در کدام دولت قانونی به جای پرداختن به توسعه سیاست خارجی‌ ،وزیر امور خارجه مشغول دخالت در روابط بین دولت و دربار و دشنام نویسی درباره شخص اول مملکت می‌باشد ؟
مصدق پرستان آیا جوابی هم درباره این پرسش که چرا مصدق دفتر نمایندگی ایران در اورشلیم که توسط دولت‌های قبل از مصدق تاسیس شده بود را بست دارند؟ این کار مصدق چه فرقی‌ با فتوای شرعی خمینی در بستن نمایندگی اسراییل در تهران داشت؟ اگر این یکی‌ ناپسند بود ،آن دیگری چرا زیر سیبیلی رّد میشود ؟

در کجای دنیا درک مصدقی از استقلال به نتیجه و سر انجام خوشی‌ رسیده که ما دومی‌ میتوانستیم باشیم ؟ چگونه است که مرحوم سپهبد زاهدی که خود ایشان از بنیانگزاران جبهه ملی‌ و اولین وزیر کشور مصدق بودند توسط مصدق کاملا بایکوت شد و حتی مصدق در صدد زندانی نمودن ایشان هم بر آمد ؟ چرا مصدق پیشنهاد پادشاه فقید برای کنار رفتن از قدرت و انتخاب نخست وزیر دلخواه مصدق (مثل اللهیار صالح) برای پیشبرد مذاکرات نفت را رّد کرد ؟ آیا اگر چنین پیشنهادی را میپذیرفت و مثلا چند ماه بعد دوباره به پست نخست وزیری باز میگشت به صلاح ایران نبود؟ آیا وجیه المله شدن اینقدر مهم بود که سرنوشت آن روز ایران ارزش قربانی شدنش را داشت؟
خلاصه این سوال همیشه بی‌ جواب مانده است ، مگر نه اینکه طبق قانون اساسی‌ که خود مصدق با توسل به آن نخست وزیر شده بود و به آن سوگند وفاداری خورده بود ، در غیاب مجلس (که آن هم به دست مصدق منحل شده بود) پادشاه حق انتخاب نخست وزیر را داشت یا نه ؟ اگر داشت چگونه است مصدق با وجود دریافت فرمان پادشاه و دادن رسید ،از آن تمرد نمود؟؟ آیا این قانون شکنی و تمرد کودتا نبود؟ آیا با این نافرمانی که پیر مرد یاغی به آن دست زد زمینه برای سقوط حکومت پادشاهی و آغاز فروپاشی ایران شروع نمی‌شد ؟ در غیاب پادشاه و تضعیف هر چه بیشتر ارتش ،حزب توده با داشتن سازمان مخوف و مخفی‌ جاسوسی در ارتش و چاپ تمبر جمهوری دمکراتیک خلق ایران حاضر به اطاعت از مصدق یاغی‌ میبود؟
آیا برای جبهه ملی‌،تنها یادگار سیاسی مصدق، پس از بوسیدن سست آقا توسط سنجابی ، و وزارت فروهر اعتباری هم باقی‌ مانده؟
امروز ۵۷ سال بعد از قيام ملی ۲۸ مرداد به روان پاک ابرمردی درود ميفرستم که هر چه در توان داشت برای سربلندی ايران انجام داد.شاهنشاه فقيد ايران محمد رضا شاه کبير که هنوز ابعاد واقعی بينش سياسی ايشان برای خيليها پوشيده مانده برای اعتلای ايران با تمام وجود کوشيد. آری درود بر روان پادشاهی که ملت ايران را از حضيض ذلت در شهريور ۱۳۲۰ به اوج عظمت در دهه ۵۰ شمسی رساند.در آن فاصله ۲۵ ساله حکومت ايشان ايران به اندازه ۲۵۰ سال پيشرفت کرد . امروز پس از فروکش کردن تب و هيجانات هيستری پهلوی ستيری سالهای آغازين جنون ۵۷ , شبح ابرمردی قد بر افراشته که ما را به پنجمين قدرت دنيا رساند.
ايران در سال ۵۷ به عنوان کشوری با ثبات و اقتصادی پويا و شکوفا با واحد پولی با ارزش و درآمد سرانه قابل توجه و توان دفاعی بسيار مطلوب و يک سياست خارجی فعال از صف کشورهای جهان سوم جدا شد و به جمع کشورهای جهان دوم در حال توسعه راه يافت و در صورت استمرار آن امروز در جمع کشورهای توسعه يافته و پيشرفته جهان ميبود . شهروند ايرانی با غرور گذرنامه ايرانی خود را در گيشه ماموران کنترل مرزی قرار ميداد, ريال خود را در صرافی های کشورهای مختلف جهان تبديل می کرد .
ايران امروز بعد از گذشت ۳۱ سال از کودتای بهمن ۵۷ در حالی که ۲۵۰ سال عقب رفته با ملتی گرسنه , تحقير شده ,توسری خورده و فقير و ناتوان در حالی که هر جای دنيا با شرمندگی مليت خود را پنهان ميکند و در صفهای طويل کمپهای پناهندگی کشورهای مختلف با کج کردن گردن خود , گدايی پناهجويی ميکند به سوی آينده نا معلومی ميرود.
پاينده ايران
حامد سپهری
در این نوشته از کتاب گرانسنگ جناب دکتر میر فطرس گرامی‌ و وبلاگ بانوی آزاده نادره افشاری که هر دو را بسیار دوست میدارم و از هر دو بسیار آموخته‌ام اقتباس کرده‌ام که صمیمانه از هر دو بزرگوار سپاسگزارم